وبنویسان ورزشی با پایان یافتن لیگ برتر و قهرمانی سایپا به تحلیل این دوره از جام پرداختند. آنها که استقلالیتر بودند، به مرفاوی و قلعهنویی و علیزاده و اکبرپور و زمین و زمان بد گفتند و از همه گله کردند. سرخها هم افسوس امتیازهای از دست رفته را خوردهاند و سوختهاند که چرا فقط 24 ساعت صدرنشین بودند.
سایپا هم که هواداران چندانی در وب فارسی ندارد؛ اما قهرمانی این تیم همه وبنویسان را به خود مشغول کرد.
برخیها از پخش نشدن بازی تیم سایپا گله داشتند و به شدت از صدا و سیما انتقاد کردند. یک وبنویس نیز در این گیر و دار قهرمانی از مدیران سایپا انتقاد کرده که "از کیسه خلیفه به بازیکنان زانتیا میبخشید؟". این ورزشدوست منتقد، عقیده دارد اهدای خودروى 23 میلیون تومانى به بازیکنان سایپا، از حساب بیتالمال هزینه کردن است. او نوشته: اگر سایپا - و همینطور سایر تیمهاى صنعتى - باشگاههایى خصوصى بودند کسى حق اعتراض به آنها نداشت. خود در مىآوردند و خود هر طور که مىخواستند هزینه مىکردند اما هنگامى که پول بیتالمال در ابتداى فصل دو دستى در اختیار آنها قرار مىگیرد و مدیران این تیمها نیز به انواع و اشکال مختلف با آن "ویراژ" مىدهند اینجاست که باید اعتراض کرد و از آنها پرسید به چه حقى پول آن کارگر ساده کارخانه - و پول تمام ملت - را به جیب بازیکنان خود سرازیر مىکنید؟ آیا باطناً کارگران کارخانه شما - و تمام هموطنان - که حقوق دریافتىشان در ماه به 300 هزارتومان هم نمىرسد راضىاند به طور متوسط 30 میلیون براى هر بازیکن هزینه کنید و یک خودروى گرانقیمت نیز به عنوان پاداش قهرمانى به آنان اهدا کنید؟
البته قهرمانی سایپا با رهبری دایی، این فوتبالیست بزرگ را دوباره خبر اول کرده است. یکی از فوتبالینویسان اینترنتی، در بین دو نیمه بازی سایپا و مس، یادداشتی در مورد دایی نوشته و او را "مردی بزرگ و تنها" خوانده و درباره او نوشته: دایی مردی است که همه ما در باور ناخودآگاهمان او را دوست داریم و از موفقیتهایش سرمست می شویم اما چرا ما نمی توانیم از پیروزیهای او جیغ بکشیم و با افتخار بگوییم او ستاره محبوب ماست. این مرد بزرگ که در تنهایی عمیقی زندانی است تا دقایقی دیگر افتخار تازهای را به کلکسیون افتخاراتش می افزاید.
زیرنویس کاریکاتور: کاریکاتور: امیرحسین داودی از سایت گل آقا
"از زندگی" عنوان وبلاگ یک خانم دکتر است که در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی تدریس میکند. وبلاگ شیرین احمدنیا، استاد بخش مطالعات زنان یکی از فعالترین وبلاگهای استادان دانشگاههای ایران است. احمدنیا یادداشتهای بسیار ساده، کوتاه و صمیمیای از زندگی روزمره خود و اطرافیانش در این وبلاگ قرار میدهد. این استاد دانشگاه در یکی از یادداشتهایش به "وضعیت اسفناک دانشگاههای ما" اشاره کرده است. دکتر احمدنیا نوشته است: من از زمانی که به فضای دانشگاهی وارد شدهام بنا به تجربهی خودم و همکارانم مرتب با شواهدی روبرو شدهام که در دسترسی افراد به موقعیتهای بالاتر یا موقعیتهای اجرایی و تصمیمگیری، روابط خاص بر ضوابط غلبه داشته، در ارزیابیهای مرتبط با بررسی مدارک جهت ارتقا یا ترفیع یا تغییر وضعیت اساتید ملاحظات و صلاحدیدهای جانبدارانه اعمال شده است. دستیابی به موقعیتهای کلیدی و تصمیمگیری در زمینهی توزیع فرصتهای تدریس، تحقیق، داوری، فرصتهای مطالعاتی و... مبتنی بر اصل حمایتهای درونگروهی ویژه و نه الزاماً مبتنی بر صلاحیتهای علمی و سوابق فعالیتهای مرتبط و مفید افراد بوده است. در چنین شرایطی به نظر میرسد آنچه چندان مورد نظر نیست افزایش کیفیت تدریس، صحت داوری جلسات دفاع از پایاننامهها، اصولی و روشمندبودن کارهای تحقیقاتی انجام شده، اصلاح شیوه و نوع ارتباط علمی و اخلاقی استاد و دانشجو، افزایش وجدان حرفهای اساتید، ایجاد انگیزه برای رقابت سالم در میان اساتید برای تلاش بیشتر در جهت تولید علمی و کار با توجه به استانداردهای علمی در سطح بینالمللی و... است! البته سخن تازهای نگفتم! فقط کمی درد دل کردم آن هم سربسته! میدانم!
دکتر احمدنیا در بخش دیگری از وبلاگش، یک گزارش تصویری از دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی قرار داده است. وبلاگ این استاد دانشگاه در آدرس http://www.ahmadnia.net قرار دارد.
"پا شو بیا رفیقت داره میبره!"
حدود ساعت 7 یا 8 صبح با این جمله پدرم از خواب بیدار شدم و مثل برق خودمو به جلوی تلویزیون رسوندم. اخبار داشت نتایج اولیه شمارش آرا رو اعلام میکرد و خاتمی با اختلاف زیادی جلو افتاده بود. انگار دنیا رو بهم داده بودند. شاید اون موقع حتی درست نمیدونستم چرا؛ ولی خیلی خوشحال بودم. چند روزی بود که دیگه تمام فکر و ذکرمون با بچهها شده بود انتخابات. کلاسمون شده بود یه پا ستاد انتخاباتی. هنوز تصویر پنجره کلاس که بچهها با رنگ یه "خاتمی" بزرگ روش نوشته بودند توی ذهنمه. ناظم مدرسه تذکر داده بود که توی کلاس تبلیغ ممنوعه و گفته بود پاکش کنیم!
این تکه نمونهای بود از وبنوشتههای یکی، دو روز گذشته اینترنت فارسی.
دیروز دوم خرداد بود. چنانکه پیشبینی میشد بسیاری از سایتها و وبلاگهای سیاسی به مرور این روز پرداخته بودند و تاریخچه اصلاحات را مرور کردند. تصاویر خاتمی در مراسم گرامیداشت دهمین سالگرد دوم خرداد، در بسیاری از وبلاگها دیده میشد.
روزنامه کیهان در ستون یادداشت روز خود، مطلبی نوشته بود که واکنش وبنویسان اصلاحطلب را در پی داشت. در این یادداشت که در سایت روزنامه کیهان نیز قابل مطالعه است، آمده: دوم خرداد اکنون حادثهای مربوط به گذشته است و کمتر کسی علاقه به یادآوری آن دارد. مدعیان و میراثخواران آن هم حتی بیشتر مایلند اصلاحطلب نامیده شوند تا دوم خردادی. از دوم خرداد فقط یک سید محمد خاتمی مانده که او را هم ظاهراً دوستانش بیشتر به عنوان یک شیخ ریش سفید می پسندند تا رجلی سیاسی که باید حرفش را شنید و خطش را خواند... دوم خرداد به یک معنا مجموعهای از تناقضهاست.
در مقابل نظر کیهان و کیهانیان، هواداران دوم خرداد از تفاوت دوم خرداد امسال با سالهای قبل، در وبلاگهایشان نوشتند. یکی از وینویسان گروه هنوز در سایت www.hanouz.com نوشته: چرا دوم خرداد امسال این همه خواهان پیدا کرده است؟ چند روزی است که از این سو و آن سو خبرهایی درباره مراسم سالگرد دوم خرداد میشنوم. ظاهرا در دانشگاههای مختلف دانشجویانی برنامههایی را به این مناسبت تدارک دیدهاند. سال گذشته و سالهای گذشته هم برنامههایی بود، اما امسال خیلی بیشتر و خودجوشتر شده است. به نظر شما چه اتفاقی افتاده است که دوم خرداد امسال این همه خواهان پیدا کرده است؟