فضای اینترنت ایرانی این روزها به شدت ادبی شده است. سعدی و سهراب و ملک الشعرا و اقبال همه در سایتها و وبلاگهای خبری و غیرخبری جمعند. آنها که اهل ادبیات هستند، مروری خاطرهانگیز بر زندگی و اشعار این بزرگان کرده اند و آنها که ارادتی قلبی و عاطفی دارند، به نوشتن شعری از هر یک از شاعران بسنده کرده اند.
طی چند روز گذشته که نام سهراب به رسم تقویم دوباره زنده تر شده بود، تعداد مراجعه ها به سایت این شاعر معاصر افزایش یافته بود.
آدرس سایت سهراب
http://www.sohrabsepehri.com است. این سایت با یک فلش جالب که هم دیدنی است و هم خواندنی باز می شود. درباره سهراب، آلبوم تصاویر، به یاد سهراب، انجمن دوستداران سهراب، وبلاگ، زندگینامه، اشعار، نقاشی های سهراب، نامه های سهراب، وسایل شخصی سهراب، خانه سهراب در کاشان، خاطرات سهراب، سهراب از نگاه دیگران، آثار منتشر نشده درباره سهراب، سوگ سپهری، کارت پستال الکترونیکی، دفتر بازدیدکنندگان عناوین صفحات این سایت است.
در سایت شاعر کاشان این امکان برای کاربران وجود دارد که در اشعار سهراب جستجو کنند و متن کامل بافته های ذهن شاعر را به دست آورند. در دفتر بازدیدکنندگان سهراب 10915 پیام ثبت شده است که آمار جالبی است.
در صفحه سهراب از نگاه دیگران نوشته ها و گفته های بسیاری از بزرگان ادبیات و فرهنگ ایران در مورد سهراب جمع آوری شده است؛ خسرو شکیبایی، داریوش آشوری، علی موسوی گرمارودی، رضا براهنی، احمدرضا احمدی، مرتضی ممیز، عمران صلاحی، احمد شاملو، حمید مصدق، سیمین بهبهانی، سیمین دانشور، محمدعلی سپانلو، محمود تهرانی (آزاد)، مهدی اخوان ثالث، کاظم چلیپا، محمد حقوقی، آیدین آغداشلو، فروغ فرحزاد، محسن مخملباف برخی از چهره هایی هستند که از زبان یا قلم آنها در این صفحه وصفی از سهراب است.
وبلاگ سایت نیز محتوای جذابی دارد اما متاسفانه آخرین یادداشت آن متعلق به شامگاه 16 اسفند سال گذشته است؛ یعنی حدود 45 روز پیش. در این یادداشت که عنوانش "هر یک از ما آسمانی داشت در هر انحنای فکر" است، آمده:
هنوز یادم هست ؛
روزهایی که نعره ها و داد و بیدادهایم را گوش شنوایی نبود. پاسخ، نیشخندی بود که کاش، لااقل از روی عادت نبود.
حالا گاهی گوشها برای شنیدن کوچکترین نجواهایی که در دلم میچرخند، تیز میشوند تا بلکه سوژه تفریح امروز صاحبانشان باشند.
هنوز روی خیلی از دیوارهای کوچه های خلوت و قدیمی خیابان حافظ، به دنبال رد و اثر مشتهایم میگردم. (نشانی شان را از ته سیگارهای آشنا می شناسم)
هنوز لابلای کتابهای نوجوانی، دستنوشته های کودکی روی کاغذهای کاهی و ناسور و زردشده، خاک میخورند و برای سراغ گرفتنشان، حوصله نیست.
این روزها، صدای داد و فریادی نیست تا بگویی یاغی و عاصی شده ای.
تا بگویم اینها از عصیان نیست که از عقیده است. عقیده هایی که نمیخواستم عقده شوند.
قرارمان این نبود... اما...
مختصر انگیزه ای آمده که تا حرام نشده باید آنرا به کاری زد.
بقیه اش با خدای تو.